سالها پیش وقتی قیمت مرغ، نجومی بالا رفت و دیگر پایین نیامد؛ یادم میآید مردم برای خرید مرغ منجمد برزیلی صف طولانی بسته بودند.
در همان ایام، بارها دیده و شنیده بودم در کشورهایی چون ژاپن و آلمان مردم برای خرید کتاب تازهچاپشده از نویسندهی مورد علاقهشان از شب قبل صف میبندند.
ابدا قصد مقایسهی شرایط اقتصادی کشورم با سایر ملل را ندارم اما آنچه ذهنم را درگیر کرده، چرایی این ماجراست.
شاید اگر به ادبیات به عنوان ابزاری قدرتمند برای توسعهی فردی و اجتماعی مینگریستیم و آن را در اولویت زندگیمان قرار میدادیم، نه از آن صفهای طولانی خبری بود و نه از خیلی چیزهای دیگر.
در جوامع کنونی رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی با سرعتی چشمگیر رو به افزایش دارد. این رسانههای جمعی و اجتماعی بعضا محتواهایی نادرست و بیمایه برای دستیابی به اهداف خود، در اختیار مخاطبان قرار میدهند.
در این شرایط ادبیات راه هرگونه جهل و نادانی را میبندد و مسیر آگاهی را پیش پا میگذارد.
ماریو بارگاس یوسا در کتاب چرا ادبیات؟ چنین میگوید:
“معتقدم جامعهی بدون ادبیات، یا جامعهای که در آن ادبیات مثل مفسدهای شرمآور به گوشهکنار زندگی اجتماعی و خصوصی آدمی رانده میشود و به کیشی انزواطلب بدل میگردد، جامعهای است محکوم به توحش معنوی و حتی آزادی خود را به خطر میاندازد.”
گزافه نیست اگر بگویم:
من یک قرن جلوتر از زمانهی خود خواهم بود اگر همیشه کتابی برای خواندن در دست داشته باشم.
تو هم اضافهشو نام این بخش از سایت، برای آشنایی مخاطبان با فرهنگ کتابخوانی و تاثیر آن در توسعهی فردی و اجتماعی آنها است.